ساکت کردن. از سخن بازداشتن. خاموش ساختن. خاموش کردن. تصمیت. اصمات. (منتهی الارب). تضمیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را بطریقی خاموش گردانم. (گلستان سعدی) ، کشتن چراغ. کشتن شمع، از غضب فرونشاندن، فرونشاندن آتش. کشتن آتش.
ساکت کردن. از سخن بازداشتن. خاموش ساختن. خاموش کردن. تَصمیت. اِصمات. (منتهی الارب). تَضمیز. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) : حکیمی در آن کشتی بود ملک را گفت: اگر فرمان دهی من او را بطریقی خاموش گردانم. (گلستان سعدی) ، کشتن چراغ. کشتن شمع، از غضب فرونشاندن، فرونشاندن آتش. کشتن آتش.
مسطح و هموار ساختن زمین. صاف کردن:... و طرق یأجوج بلا از فرسنگها موانعو عوایق پاک و هامون گردانید. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم) ، خراب و ویران کردن
مسطح و هموار ساختن زمین. صاف کردن:... و طرق یأجوج بلا از فرسنگها موانعو عوایق پاک و هامون گردانید. (تاریخ سلاجقۀ کرمان محمد بن ابراهیم) ، خراب و ویران کردن